تدلیس در چه صورت منجر به فسخ نکاح می شود؟

تعریف تدلیس و اثر قانونی آن:

تدلیس عبارتست از عملیاتی که موجب فریب طرف قرارداد شود ( ماده ۴۳۸ قانون مدنی ) به عبارت دقیق تر تدلیس در نکاح آن است که با اعمال متقلبانه نقص یا عیبی را که در یکی از زوجین هست پنهان دارند ، یا او را دارای صفت کمالی معرفی کنند که فاقد آن است ، چنانکه مرد خود را بر خلاف واقع دارای ثروت و مقام معرفی کند ، یا با ارائه گواهی نامه مجعول ، خود را لیسانسیه یا دکتر قلمداد نماید و از این راه طرف دیگر را گواهی نامه مجعول ، خود را لیسانسیه یا دکتر قلمداد نماید و از این راه طرف دیگر را وادار به قبول نکاح کند ، یا زن بر خلاف حقیقت خود را دختر فلان شخص معروف یا دارای هنر خیاطی یا آشپزی یا موسیقی جلوه دهد یا خویشتن را باکره معرفی کند یا کچلی خود را با کلاه گیس بپوشاند و بدین طریق موافقت مرد را با ازدواج جلب نماید و بعد از عقد معلوم شود که طرف فاقد وصف مقصود بوده ، یا عیبی داشته که با عملیات فریبنده خود آن را مخفی کرده است . در این گونه موارد شخص فریب خورده می تواند نکاح را فسخ کند .

فقهای امامیه تدلیس را از موجبات فسخ نکاح میدانند . در فقه امامیه تدلیس موجب حق فسخ است ، اعم از اینکه فریب خورده زن یا مرد باشد . در قانون مدنی کلمه تدلیس در فصل نکاح استعمال نشده ولی می توان وجود خیار تدلیس در نکاح را از ماده ۱۱۲۸ استنتاج کرد. این ماده می گوید: هرگاه در یکی از طرفین صفت خاصی شرط شده و بعد از عقد معلوم شود که طرف مذکور فاقد وصف مقصود بوده ، برای طرف مقابل حق فسخ خواهد بود  ، خواه وصف مذکور در عقد تصریح شده ، یا عقد متباینا بر ان واقع شده باشد.

البته تدلیس هنگامی صدق می کند که سو نیت و قصد فریب وجود داشته باشد ، یعنی یک طرف عمدا با اعمال متقلبانه خود طرف دیگر را فریب داده و ترغیب به عقد ازدواج نموده باشد.

تدلیس ثالث چیست؟

هرگاه تدلیس به وسیله شخص ثالثی واقع شده باشد ، چنانکه پدر یا مادر پسر یا دختر یا واسطه ی نکاح ، صفاتی بر خلاف واقع برای زن یا شوهر ذکر کرده و طرف دیگر را فریب داده باشند ، آیا فریب خورده حق فسخ خواهد داشت ؟ قانون مدنی در این باره ساکت است بعضی از استادان حقوق تدلیس به وسیله شخص ثالث را نیز موجب خیار فسخ دانسته اند . لیکن این نظر قابل ایراد است زیرا:

اولا فسخ نکاح جنبه ی استثنایی دارد و نباید آن را به موارد مشکوک گسترش داد .

ثانیا از ماده ۴۳۹ قانون مدنی بر می آید که در حقوق ایران تدلیس هنگامی موجب خیار فسخ است که به وسیله یکی از طرفین قرارداد واقع شده باشد.

ثالثا از ماده ۱۱۲۸ قانون مدنی استنباط می شود که اگر تدلیس بدان گونه باشد که صفت ادعایی صزیحا یا ضمنا در قرارداد نیامده و وارد قلمرو توافق طرفین نشده یا بنای طرفین بر وجود آن نباشد ، حق فسخ وجود نخواهد داشت . بنابراین اگر شخص ثالثی بدون آگاهی و تقصیر طرف نکاح صفت کمالی برای او ذکر کرده و یا عیب او را با فریبکاری پنهان داشته و بدین وسیله موافقت طرف دیگر را برای نکاح جلب کرده باشد ، نمی توان نکاح را قابل فسخ تلقی کرد.

رابعا فسخ نکاح به علت تدلیس ثالث ممکن است موجب زیان همسر دیگر باشد و منصفانه نیست همسری که مرتکب تقصیری نشده به سبب فریبکاری شخص ثالث از فسخ نکاح زیان ببیند

خامسا مصلحت خانواده و اجتماع نیز اقتضا می کند که موارد انحلال نکاح حتی الامکان محدود گردد 

از دیدگاه وکیل خانواده می توان نتیجه گرفت که اگز شخص ثالث با طرف نکاح در تدلیس تبانی کرده باشد ، نکاح قابل فسخ فسخ خواهد بود . تبانی یکی از زوجین با شخص ثالث در تدلیس به منزله آن است که خود او مرتکب تدلیس شده باشد و در این صورت با توجه به ماده ۱۱۲۸ می توان گفت : صفت خاصی که یکی از زوجین بر خلاف واقع واجد آن قلمداد شده به طور ضمنی وارد قلمرو و قرارداد شده و وقوع عقد مبتنی برآن بوده است.

سکوت درباره ی نقص 

سوال دیگری که اینجا از وکیل خانواده پرسیده می شود ان است که اگر در یکی از طرفین نقصی (بجر عیوب مذکور) وجود داشته باشد و دارنده نقص درباره آن سکوت کند ، یعنی اثباتا و نفیا چیزی درباره نقص نگوید آیا این امر تدلیس است؟ 

اگر نقص از نقصهایی باشد که عادتا مسامحه نیست ( مثلا یک چشم همسر و یک پای او مصنوعی است ) و با آگاهی از آن غالبا ازدواج صورت نمیگیرد سکوت درباره آن را چنانکه گروهی از فقها تصریح کرده اند می توان تدلیس به شمار آورد . در واقع عمل فریبنده ای که تدلیس تلقی می شود ممکن است عمل مثبت یا منفی باشد و باید عمل بر حسب عرف و عادت چنان باشد که موجب فریب و رغبت به نکاح تلقی شود.

 

مطالبه خسارت

هرگاه نکاح ناشی از تدلیس باشد ، فریب خورده می تواند طبق قواعد مسوولیت مدنی از مدلس (تدلیس کننده) مطالبه خسارت کند ، اعم از این که تدلیس کننده یکی از زوجین یا شخص ثالث باشد و اعم از اینکه همسر فریب خورده از حق فسخ استفاده کند یا نه .

بنابراین هرگاه شوهر، در اثر تدلیس، با زنی غیر باکره به جای باکره ازدواج کند و از حق فسخ نخواهد یا نتواند استفاده نماید، می تواند تفاوت بین مهر باکره و غیر باکره را به عنوان خسارت از تدلیس کننده بگیرد و اگر مهر را نداده و تدلیس کننده خود زن است می تواند مابه التفاوت را از مهر کسر کند و بقیه را به زن بپردارد.

حال فرض می کنیم که زنی شوهر را فریب داده و در اثر تدلیس نکاح واقع شده و نزدیکی صورت گرفته . آنگاه مرد از تدلیس اگاه شده نکاح را فسخ می کند . آیا می توان مهری را که به زن داده است از او پس بگیرد یا اگر نداده است از دادن آن خودداری کند؟ می دانیم که با تحقق نزدیکی زن مستحق تمام مهر می شود لیکن از آنجا که پرداخت مهر برای آن بوده که شوهر زنی فاقد نقص یا واجد وصف کمالی که منظور او بوده داشته باشد، پس از فسخ نکاح به علت تدلیس، شوهر می تواند به عنوان خسارت مهری را که به زن داده است پس بگیرد و یا اگر نداده است از پرداخت آن خودداری کند .بعضی از فقهای امامیه این نظر راپذیرفته اند و بعضی برای زن در این مورد کمترین مهر امثال او را قائل شده اند. بعضی دیگر گفته اند چون نزدیکی واقع شده کمترین چیزی که می تواند مهر قرار گیرد ، به عبارت دیگر کمترین چیزی که عنوان مال بر آن صدق می کند به زن داده می شود وبقیه به شوهر برمی گردد .